آن شب پنداشتم که رجاء تو چیست؟ | دعایی که مستجاب شد
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، هنوز زمزمههای دعای کمیل و نالههای یارب یارب و اَللّهُمَّ اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَقطَعُ الرَّجاءَ هم سنگران، در پهندشت گرم و سوزان خوزستان بگوش میرسد. صدای تو آن شب پیامی دیگر داشت، به چهرهات مینگریستم عاشقانه میگریستی و محبوب را صدا میکردی.
آن شب پنداشتم که رجاء تو چیست، تو آرزوی شهادت میکردی و از خدای خویش طلب میکردی اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ و چه زود تیر دعایت مستجاب شد و حدیث ایثار و از خود گذشتگی در دهکده ماند و قصهی شهادتت در محفل دوستان شمعی جاودانگی گشت.
شهید مسعود اخوان بیستم فروردین سال 1339 در روستای آسیابک از توابع زرندیهی در خانهای روستایی و اهل دل و در خانوادهای کشاورز زاده دیده به جهان گشود تا لبخندی بر لبان پدر و مادرش باشد و اشک شوقی جاری بر گونههای تفدیده از آفتابشان که زحمت زیاد را به راحتی ترجبح دادند تا فرزندشان پا به عرصهی وجود بگذارد و در مسیری بزرگ گام بر دارد که از او مردی و دلاوری و ستارهای درخشان در آسمان بیکران شهادت ایران زمین قرار دهد که در تاریکی شبهای پیش رو بتابد و راه بلد جمع زیادی از رهجویان و حق گویان باشد.
دوران کودکی و نوجوانیاش را در خانواده سپری کرد تا هفت ساله شد و پای به مدرسه نهاد تا علم و دانش بیاموزد، و این تحصیل را ادامه داد تا اول متوسطه که با آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران درس را رها کرد و با تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد رفت تا خدمتی جاودانه داشته باشد.
حدود دوازده ماه در جبهه در گروهان حضرت قاسم، گردان ثارالله از تیپ 14 امام حسین(ع) حضوری فعال و مستمر داشت و در نهایت در یازدهم آذر سال 1360 در بستان بر اثر اصابت ترکش به پهلویش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در روستای آسیابک به خاک سپردند.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی